چنان قحطِ ماهی به قشم و سَلَخ/
همان قحط سالِ دمشق و ملخ/1
شنیدم که گفتا پسر با پدر/
پدرجان برایم تو ماهی بخر/
ولیکن پدر تاب و قدرت نداشت/
به میل پسر تخم حسرت بکاشت/
دلیلش عیان شد پس از جستجو/
پس از جستجویی بلند و نکو/
شنیدم که کَمّات و صیادِشب/
سُکان را گرفته به شهرِ خَصَب/
عرب می خرد ماهیان با دلار/
تومن سُخرِه و ساقط از اعتبار/
ز شیخی شنیدم به یک انجمن/
نمانده مُروّت دگر در وطن/
فقیران گرسنه دریغ از هوور/
خصب پر شده از هوور و کپور/
همان بحر و آب و همان روزی است/
مهم در جهان حسِّ دلسوزی است/
تحاریمِ دنیا ندارد اثر/
اگر رحم آرد بشر بر بشر/
«مَلوک و سِکَلّا» اگر شد گران/
چه ربطش به تحریم و جنگِ خران؟!/
من از قول پیران به یک انجمن/
شنیدم؛ نگفتم گزافه سخن/
نگویم تو ماهی به خارج نبر/
ببر ، سهم مردم و لیکن مبر/
اگر صد مقوا بشد صید تو/
دو صد مَن سِکلّا بشد صید تو/
کمی سهم بومی نشینان بده/
به انصاف و عدل و به ایمان بده/
مضاعف به خارج به درهم فروش/
لباس رضایِ ضعیفان بپوش/
نمانَد به کس مال و درهم بدان/
به نیکی بکن نام خود جاودان/
خدا خود گواه است و دانای راز/
منی که نوشتم همین قصه باز/
سه ماهست ماهی نخوردم از آن/
در این قحط سالی ندارم توان/
«رشاد عقیلی»
تابستان 1397
1بیتی از سعدی از شعر قحط سال دمشق و خوردن ملخ....
در پایان:
«من از بینوایی نِیَم رنگ زرد»
«غم بینوایان رُخَم زرد کرد»
ترجمه بعضی کلمات از محلی به فارسی:
سلخ:روستایی در قشم
کمات:کسی که صیادان ماهی های خود را به آن ها میفروشند
سکان را گرفته به خصب:حرکت میکند به شهر خصب.شهری در عمان
هوور _کپور_ملوک _سکلا:نوعی ماهی که مردم بخاطر اینکه خارج آن را گرانتر میخرد به آنجا میفرستند
خوشبختی را تعقیب نکنید ودر جدال برای رسیدن به خوشبختی نباشید
زندگی را زندگی کنید ...
خوشبختی پاداش مهربانی و گذشت است.
به دیوار تکیه نکن میریزد.....
به انسان تکیه نکن میمیرد....
تنها خداست که دست تورا میگیرد....
از ذهن تا دهن فقط یک نقطه فاصله است
تا ذهنت را باز نکردی دهنت را با نکن ??
طبیعت گردی کوه های روستا یه روز خش
زندگی به من یاد داده
برای داشتن آرامش و آسایش
امروز را با خدا قدم بر دارم
و فردا را به او بسپارم …
زندگی زیباست!
میتوان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید…
عشق باشیم و سراسر خورشید…